محبوس کردن زندانی کردن حبس کردن زندانی کردن: او را بگرفتند و محبوس کردند ادامه... زندانی کردن حبس کردن زندانی کردن: او را بگرفتند و محبوس کردند تصویر محبوس کردن فرهنگ لغت هوشیار
محبوس کردن بازداشت کردن، توقیف کردن، حبس کردن، زندانی کردن، دربند کردنمتضاد: آزاد کردن، رها ساختن ادامه... بازداشت کردن، توقیف کردن، حبس کردن، زندانی کردن، دربند کردنمتضاد: آزاد کردن، رها ساختن فرهنگ واژه مترادف متضاد
محبوس کردنمَحبوس کَردَن terk etmek ادامه... terk etmek تصویر محبوس کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محبوس کردنمَحبوس کَردَن meninggalkan ادامه... meninggalkan تصویر محبوس کردن دیکشنری فارسی به اندونزیایی